-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 13(
شنبه 22 تیر 1398 20:55
والا دستمو کشید و پرت شدم توی لاکتر...دقایقی سکوت برقرار شد و فقط صدای بارون و قیژ قیژ چرخ ماشین میومد تا اینکه والا:اینجا چیکار می کنی دختر؟؟می دونی چقدر برای یه غیر نظامی خطرناکه که اینجا باشه؟؟ با آستینم صورتم رو خشک کردم و در همون حال آروم بهش گفتم:مجبور بودم والا که انگار از بی تفاوتی من حرصش گرفته بود اسلحه اشو...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 12(آنسوی بتا)
پنجشنبه 20 تیر 1398 22:45
من و جاوید به سمت ساختمونای اصلی دویدیم....امروز همه جا شلوغه و تقریبا جای سوزن انداختن نیست! آسمون قرمز نشونه یه بارندگی دوباره است با اینکه هنوز زمین زیر پامون خشک نشده و گل و شله درای ساختمون اصلی رو بستن و یه گارد محافظ با لباس والس آتیلا هم ازش محافظت می کنه...عالی شد...حتما نمی ذاره رد بشیم نفس نفس زنان رو به...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 11(دروازه بتا)
چهارشنبه 19 تیر 1398 16:36
امیر پاشا بیگ! دوباره چه نقشه ای کشیده که سربازای کاپلا رو اورده آتیلا معلوم نیست!حتما می خواد این بچه های بیچاره رو بفرسته دم گلوله دشمن!که یکیش هم لوکای بیچاره ی منه! @@@@@ اونطور که لوک میگه سربازای آنجلو قراره طی یک دوره آموزشی خیلی خیلی ظریف با فوت و فن هاب حملات و ضد حملات افراطیون در آتیلا آشنا بشن!اما انگار...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 10(آنجلو)
دوشنبه 17 تیر 1398 14:14
چند روزه که بارون شدید و شدید تر می باره...پاییز هم هست که دیگه بدتر...ولی خب تغییری در اوضاع محیطی ندیدم،جز همون بارون بیشتر و هواب سردتر از خونه خبری ندارم چونgsiکاملا قطع شده...از حملات مکرر افراطیون کم شده و چند روزیه که حملات هوایی و زمینی نیست و منطقه ارومه که البته بیشتر شبیه آرامش قبل از طوفانه ..... خسته از...
-
یادداشت 104-دنیا می چرخد
یکشنبه 16 تیر 1398 10:15
هیچ چیز توی دنیا بدتر از سرگردونی نیست! دوباره وارد حالت بحران شدم! نفسم توی گلوم گیر می کنه...نفس کشیدنم شبیه خر خر گراز وحشیه....حالم از خودم بهم می خوره...کورتون رو شروع کردم...از نا امیدی نمی دونم چیکار کنم...نمی دونم فردا چی میشه...نمی دونم خوب میشم یا نه...نمی دونم زنده می مونم یا نه....نمی دونم فردایی هست یا...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 9(بنفش)
شنبه 15 تیر 1398 01:19
دستپاچه و هراسون به سمت انرژی دویدم و کنارش روی زمین زانو زدم! موهای صورتیشو از صورتش کنار زدم و گفتم: چیه؟!چی شدههههه انرژی به سختی نفس می کشید و مردمک چشم های آبیش بی نهایت گشاد شده بود...وای!سم توفو انرژی در حالی دستش روی گلوش بود برای ذره ای اکسیژن تقلا می کرد.دستام از شدت استرس می لرزید!و تازه به این نتیجه رسیده...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت8(توفو)
چهارشنبه 12 تیر 1398 00:39
ای کاش زمین دوباره مثل 20سال قبل دهن باز کنه و منو ببلعه!آخه چرا من انقد خاک تو گورمممم؟؟؟ بعد از کتک کاری پاشا بیگ حالا رافائب مخوف رو هم زدم...همون که به اندازه کهکشان راه شیری مدال افتخار و شجاعت داره.... ازم نپرسین چطور جوکر همون رافائل مخوفه و یا برعکس چون خودمم نمی دونم...چیزی که فعلا مشخصه اینه که انگار رافائل...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 7(اردوگاه آتیلا)
دوشنبه 10 تیر 1398 00:02
بیشتر شبیه زندان های شکنجه است با یه معماری سبک گوتیک! افتضاح تر از این نمیشه...همون اول کا ر فهمیدم gsi(نوعی اینتر نت پیشرفته) اینجا جواب نمیده...دور تادور اردوگاه فنس های الکتریکی کشیدن! دو تا حصار خروجی داره که ما از حصار آلفا وارد آتیلا شدیم...اون یکی هم برای ورود به منطقه ممنوعه پشت حصاره... ساختمونای اصلی در...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 6
پنجشنبه 6 تیر 1398 13:50
چشمامو بسته بودم و آرزو می کردم که همین الان از این کابوس بیدار بشم؛به این امید چشمامو که باز کردم با چشمای وحشی کابل چشم تو چشم شدم! پوفی کردم و آروم گفتم:سقت سیاه! کابل: مراقبه ات تموم شد مادمازل هرکول ؟ مامان جولز: کابل! نمی بینی دختر بیچاره ام چقدر ناراحته؟ آنتیل که سرش توی آیپدش بود :آره مامی،تازه همین چند ساعت...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت5
دوشنبه 3 تیر 1398 19:53
لوک فریاد زد:لیت!فرار کن! گیج و منگ سرجام وایساده بودم و به لوک که از درد به خودش می پیچید نگاه می کردم! جوکر باز با هموم خونسردی سابقش خم شد و اسلحه gft رو برداشت و در حالی که زیر و روش می کرد با یه لحن شوخ گفت:این دیگه چیه؟!شما ها هنوزم ازینا استفاده می کنین؟ بی نهایت برای لوکا استرس داشتم و می ترسیدم هر لحظه کشته...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 4
شنبه 1 تیر 1398 22:36
10روز از برخورد توکسیدو به کمپ می گذره !توی این مدت به آزمایشگاه سر زدم و سنگمو آنالیز کردم! 86% الاستین(نوعی فلز واکنش ناپذیر-غیر واقعی)،14%کربن پیشرفته....خب تا اینجا فهمیدم که گردنبندم یه شهاب سنگ واقعیه! ولی وقتی آنالیز سنگ توکسیدو روی وب سایت آموزشی اوانجلیس آپلود شد متوجه شدم که هیچ تشابهی بین این دو سنگ وجود...
-
داستان دنباله دار گمشده-قسمت 3
پنجشنبه 30 خرداد 1398 19:51
کرینا تقریبا با فریاد گفت:چیییییی؟؟؟؟؟ لوکا یه قدم به عقب برداشت و گفت:مگه چیه؟ کرینا با نگرانی به سمت پنجره دوید ،من و مامان جولز هم همینطور با اینکه تاریک بود اما گرد و غبار و دود حاصل از برخورد رو می شد توی هوا تشخیص داد...کرینا به آرومی گفت:این اواخر زیادتر شده.... با گیجی گفتم:هان؟! کرینا به سمت وسایلش رفت،اسلحه...
-
داستان دنباله دار علمی تخیلی گمشده-قسمت 2
پنجشنبه 30 خرداد 1398 00:55
آخ که چقدر سرم درد می کنه! به سختی چشم هامو باز می کنم و می بینم که توی درمانگاه کمپم...لوکا،کرینا و آنتیل با نگرانی بهم زل زدن و منتظر یه حرکت از منن انگار! شیطونیم گل می کنه و به خودم می گم یه کم اذیتشون کنم -وای بچه هاااا!همین الان دارم یه تونل نورانی میبینم! لوکا:بخشکی شانس!مث اینکه زنده است! کرینا ضربه ای آروم به...
-
داستان دنباله دار علمی تخیلی" گمشده"
چهارشنبه 29 خرداد 1398 10:59
13 روز از تاریخ گمشدن کاتی می گذره! خدا می دونه که الان زنده است یا مرده....تموم سرنخ ها ما رو به بن بست کشوندن..."لو" میگه که ممکنه کاتی فرار کرده باشه! مدت ها به این فکر کردم که چطور ممکنه کاتی ما رو توی این شرایط تنها گذاشته باشه....درسته که هممون ترسیدیم...ولی خب ترس رو نمیشه به تنهایی به دوش کشید...کاتی...
-
یادداشت101-عوضی دروغگو
شنبه 25 خرداد 1398 21:17
اسباب کشی کردیم و اومدیم خونه جدید...انقد همه چیز در همه که می خوام بالا بیارم! هنوز کار پیدا نکردم....به خاطر گرما دوباره پلکم افتاده،گرسنمه...دلم چایی می خواد و بوی گند عرق میدم! حقیقتش اینه که من اصلن قوی نیستم....نمی تونم از خودم دفاع کنم....وقتی می خوام حرف بزنم استرس می گیرم...دستپاچه میشم و زبونم میگیره که...
-
شعری از من
یکشنبه 19 خرداد 1398 19:45
بگذار بگذرد سگان اندیشه از میان روح نا امیدم و بلولد در من کرم بیمار تخیل بگذار بگذرد بگذار نا توان بمیرم بی هیچ امیدی از کامل شدن و بیفتد بر خاک سایه سیاه ترس هایم بگذار آهویی باشم پاره پاره در دهان سگی بگذار چشم ببندم بر رویا و چشم بگشایم بر هستی من خورشیدی خواهم شد که هر روز از برق چشمانت طلوع خواهد کرد
-
یادداشت 100-تموم شد
چهارشنبه 15 خرداد 1398 13:47
بالاخره تموم شد! کارمو ول کردم! چهار روزی میشه...دیگه نمی تونستم تحمل کنم...چهار روز قبل اس دادم گفتم دیگه نمی تونم بیام...اس داد و گفت:چرا چی شده؟ دیگه جوابشو ندادم و نرفتم که نرفتم... الان احساس بهتری دارم
-
یادداشت 99-جز تو
چهارشنبه 8 خرداد 1398 17:46
مامان کارشو از دست داد....من سر کارم دارم زجر کش میشم....مشکلات داره منو از پا میندازه نمیتونم الکی امیدوار باشم.... حقوقم کمه. خانم"ع" رفته رو اعصابم ...دو سه تا پسر قلدر که همکارای جدیدم هستن واسم قلدری می کنن....سر کار امنیت شغلی ندارم...چقدر احساس می کنم نیاز به حمایت دارم.....باید یه کار جدید پیدا...
-
یادداشت 98-خودم خواستم که بره
پنجشنبه 2 خرداد 1398 21:10
"اون"داره زن میگیره! امروز خودش گفت! میمیرم اگه همچین اتفاقی بیفته.... ولی خوشحالم که خوشبخت میشه....خودم خواستم...خودم خواستم که بره
-
یادداشت 97-بخند
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 20:22
از پسش بر بیا! با وجود تموم مشکلات و درد هات! برو جلو! داد بزن گریه کن ولی بازم ادامه بده!! میدونم گیجی و بی قراریت برای بیماری و داروهاته...پس اگه کسی مسخره ات کرد،بهت گفت خنگ و بی عرضه...ناراحت نشو....اون نمی دونه که چرا....پس برو جلو...با یه امتیاز ویژه که تو نقص داری و می تونی برنده باشی....باهاشون بخند و نذار فکر...
-
یادداشت 96-قوی تنها
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 19:15
دختر قوی دختریه که بتونه از عهده دوست نداشته شدن بر بیاد! پس بسه دیگه چس ناله.....
-
یادداشت 95-ماهی پفی
دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 19:25
الان یکی بهم گفت چرا انقد صورتت پف کرده؟؟گفتم نمی دونم! گفت قرص اعصاب می خوری؟؟ گفتم اره امروز اولین قرص اعصابو خوردم....کورتون هم هر یک روز در میون می خورم ..می ترسمممممممممم آینده تنها زمانیه که برای همه یکسانه....خدایا به کمکت احتیاج دارم کمکم کن
-
یادداشت 94-تند تر
جمعه 20 اردیبهشت 1398 18:57
ماهی هیچوقت اصول و چارچوب خودتو به خاطر آدمای عوضی تغییر نده....همیشه خودت باش! از وقتی قرص کامل مستینون رو می خورم گر می گیرم،گرمم میشه...جوش می زنم...احساس میکنم فشارم و گرمای درونم بالاست...ولی خب عوضش تنگی نفشم تقریبا بهتر شده! بین بد و بدتر انتخاب خوردن قرص ها برای من بهتره....باید صبور بود! همیشه اتفاقای خوب رخ...
-
یادداشت 93-الو الو ماهی
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 22:57
یه صندوقدار جدید اومد! احساس خطر می کنم! بهم گفتن از فردا میاد کارا رو بهش یاد بده! چقدر احساس حماقت می کنم! باید زود تر برم یا صبر کنم تا منو بندازن بیرون؟؟ چقدر از آدمای دورو بدم میاد آقای "ک" که من عاشقش بودم به یه دختر دیگه دلبسته شده! می دونم! حس زنونه ام بهم میگه! تموم شد! چقد بده حالم! از چند جهت باید...
-
شعر من-
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 17:07
بر دهانم تار می تند عنکبوت تنهایی فریاد می زنم حنجره ام را پر می کشد صد ها مگس از تنم
-
یادداشت 92-اقیانوس
دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 21:49
تنگی نفسم بهتر شده...الان روزی سه تا قرص کامل مستینون می خورم که باعص میشه سرگیجه و دوبینی بگیرم که البته تحمل می کنم چون تنگی نفسم بهتر شده...مصرف کورتون رو کمتر کردم چون باعث شده بود هی گر بگیرم و فک کنم فشارم بالاست...البته چند وقته تپش قلب دارم و سردرد ..شاید فشار هم رفته باشه بالا.....دیگه برم...ماهی میره که...
-
یادداشت 91-فتنه
یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 20:16
درد-درد -درد دست و پاهام و همه وجودم درد می کنه....روزی 3تا قرص کامل مستینون می خورم...کورتون و .... امروز اومدم سرکار! ساعت 9حرکت کردیم و12خونه بودیم...خانم ع فتنه گر رو مخمه....فعلا از در دوستی باهاش درومدم تا ببینم چی توی سرشه! برام دعا کنید تا ازین ورطه خلاص بشم
-
یادداشت 90-مسیر اتفاقات جدید
شنبه 14 اردیبهشت 1398 21:47
رفتم پیش دکتر معتمد در بیمارستان فیروزگر تهران! جمعه عصر همراه با خاله معصومه،نرگس و محسن و مامان حرکت کردیم به سمت تهران،شب ساعت12:30خسته و کوفته رسیدیم! صبح زود با اسنپ رفتیم بیمارستان ! دکتر ساعت 10 اومد! گفت آزمایش آنتی بادیت خوبه!مصرف کورتون رو به 1/2 یک روز در میون جابجا کرد و مستینون از روزی 1/4 و سپس روزی سه...
-
یادداشت89-من ماهی ام
جمعه 13 اردیبهشت 1398 13:14
باورم نمیشه! دارو ی لعنتی بعد دو ماه دردسر درست کردن برای من پیدا شد! اونم کجا؟! طبقه دوم کابینت بغل ماکارونی هاااااا الان که فکرشو می کنم می بینم اگه دارو گم نمی شد من هرگز نمی فهمیدم که باید تحت نظر باشم و از خودم مراقبت کنم.... امروز میرم تهران...قراره من و مامان و خاله معصومه با دختر خاله ام نرگس بریم تهران خونه...
-
شعر 2-چشم باز می کنم-شعر 2
جمعه 13 اردیبهشت 1398 02:23
چشم باز می کنم و می بینم که فرا رسیده است رویا و نور پشت پلک هایم می رقصد شاید که جشن شادی برپاست و اگر چشم باز کنم خورشید مردمک های مرده ام را ذوب کند شاید که دیدن واژه ای غریب برای یادآوری است شاید که من مرده ام و در انحنای روشن افکارم بادبادک هوا کرده اند من می ترسم از های های و هی هی گریه های تو شاید که بشکفد بغض...