یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت

به خودکشی فکر می کنم....از دردش می ترسم....و  بعد میگم تنهایی مامانو چکار کنم....من  یه زمان خیلی بلند پرواز بودم...چیشد سقوط کردم

یادداشت

اولین کارایی که یه روانپزشک میکنه نگاه کردن به بدنته...اینکه تکون می دی خودتو...پاتو می لرزونی..پرت و پلا میگی...و بعد مث ادم اعتراف می کنی چته...واقعا خسته نباشید

یادداشت

من افسرده ام....(به پشتم!خب نباش) داغونم....روزی 17تا قرص می خورم...بعضی وقتا یادم میره ....عوارض کورتون منو گرفته...دیگه یکسال و نسم شده...می گم ارزششو داشت؟بله...سخت نفس می کشیدم....خیلی سخت....

یادداشت

به مربی باشگاه گفتم دارو می خورم...امروزم به دختر همسایه....مامان میگه چرا میگیییییی...میگم اخه مگه چیه بگی دردتو ...وقتایی که میگی پات درد می کنه بی خود نمی گن خودش خوب میشه...من جرم نکردم فقط بیمارم

یادداشت

کوچک  و ظریف بودم.....حالا شبیه یه هیولام.....شاید شرک...ایا شرک بهتره یا  پری دریایی مهربون

یادداشت

باشگاه بودم...مچ و ساق های پام هنوز درد می کنه...خدایا پوکی استخون نباشه یهو...لعنت به کورتون که از چپ و راستش عوارض میریزه...به خودم می گم ایا اون روزهای خوب برمی گرده؟

یادداشت

دخترای باشگاه لاغر و خوش اندامن...البته چاق و شکم دار هم هستن ...اما من چشمم به اوناست که تا پارسال شبیه اشون بودم....

سه شنبه صبح ها میرم پیش روانپزشک...چون تا یک ماه قبل داشتم عقلم رو از دست می دادم...حالا خوبم...اما نه چندان...تمرکز ندارم...بی قرارم...روانپزشکم خانمه...به حرفلم گوش میده....نمی دونم عقلم پریشونه یا از بی گوش شنوایی اینجور شدم....

یادداشت

لباس برای باشگاه خریدم انقدرررررر ذوق کردم....ولی خوب شکمم چاق شده...مثل گذشته ازاندامم لذت نمی برم....خدایا ببخش که در زمان لاغریم به چاق ها می گفتم چاقالو

یادداشت

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش


اقا این کرونا چرا نمیره؟دیگه یکسال شد!حالا توی این هیر و ویر یکساعته دارم مامانمو قانع می کنم ایدز واکسن نداره...

حالا بیا تا گل برافشانیم و بعدش فلک را سخت بشکافیم....مگه مساله ای قابل حله؟

یادداشت

پس از کش و قوس های فراوان

پس از 1هفته بستری شدن در بخش اعصاب و روان

پس از زیاد شدن و کم شدن دز کورتون

من حالا اینجا هستم

با پا دردی که استرس پوکی استخوان رو بهم میده و دعا دعا می کنم نباشه

می دونی!راه که میرم دیگه چشمام سیاهی میره...درد می کنه...شدید

گاهی از خدا نا امیدم

گاهی دلم می گیره و میگم چرا من

گاهی ساکتم

گاهی فحش می دم

گاهی گریه می کنم

گاهی ....

حالا هفته ای سه بار میرم باشگاه...میگن لاغر شدی

کم کتاب می خونم...اشپزی کردنام کم شده...سریال کره ای می بینم هی دلم نودل می خواد.یه بار برای مامان درست کنم نودل خوشش نیومد...بازم میام حرف بزنیم

یادداشت

سلام خدای مهربون

من اینجا هستم !من اینجا هستم!!من اینجا هستم!!!

"برگرفته از کتاب تنهایی ای تی"

یادداشت

چی شد که این بلا رو سر خودم اوردم؟

یادداشت

من رفتم ساری و برگشتم...بهم آی وی ای جی نداد...گفت سالمی...گفت بیماریت خاموشه

اما از ضعف عضلات دارم می میرم...صورتمم ضعف داره...دز کورتونم بالا رفته...ورم و فشار خون...همش افتادم توی رختخواب...از پاییز متنفرم

یادداشت

اگه وام جور بشه سنت سرا باز می کنم....انواع ترشی و مربا...محصولات روستایی...خار و بار...توی قالی بافی گه نیست چه برسه به درامد....نون فقط توی شکمه

یادداشت

تا پارسال که لاغر بودم و اندامم سکسی و هات بود به خودم توجه نمی کردم...هرچی می پوشیدم بم میومد...زیاد به خودم سخت نمی گرفتم....وقتی از دستش دادم...وقتی شکمم باد کرد...بازوها و ساق پام ورم کرد...صورتم پف کرد...پهلو اوردم....فهمیدم چرا لاغر بودن اینهمه مهمه....براش تلاش کردم...روزی دو ساعت ورزش...باشگاه...پیاده روی....ولی نشد...ازش دست کشیدم....نمی دونم چند سال طول می کشه تا به قیافه اصلی خودم یرگردم....شاید مجبور بشم سالها چاقیو تحمل کنم به خاطر کورتونی که می خورم...کسی نمی دونه...واقعا معلوم نیست چی میشه


یادداشت

میذارم دیگران به من اسیب بزنن...سپر دفاعی ندارم...چون می دونم اسیب می ببنم اخرش ...سپرمو می ندازم تا کمترین درد رو بکشم...میذارم منو له کنن...می ذارم این اتفاق بیفتع

یادداشت

توی روستا که بودیم که یه  همسایه دیوار به دیوار با باغمون داشتیم...چنتا شاخه از درخت انجیر باغمون رفته بود توی خونه اش....ما پیگیر انجیر ها نمی شدیم....ولی یبار رفتم سراغش دیدم حتی انجیر کال هم به درخت نیست...بعد ها همسایه اعتراف کرد تموم انجیرها رو چیده،باهاش مربا پخته داده به خواهر و مادرش!!!!!

ینی در این حد ...حتی نکرد کار عوضش یه شیشه هم به ما بده...پدرم بعدن درخت رو از ریشه قطع کرد

یادداشت

اگه فرشا فروخته میشد،اگه "الف"پیام های منو می دید...اگع وام جور میشد...اگه سلامتیم برمی گشت...اگه سرکش نبودم...اگه با پدرم نمی جنگیدم...اگه با مادر و خواهرم دعوا نمی کردم...اگه موقعیت های ازدواجمو از سر غرور خراب نمی کردم...اگه ورق برگرده...اگه همه چیز درست بشه...گاهی یادم نمیاد زندگی واقعی چه شکلیه

یادداشت

5تا مسابقه داستان نویسی شرکت کردم...امیدوارم بشه...امیدوارم توی همشون نفر اول بشم ..یه ده دوازده میلیونی میشه

یادداشت

ینی دوباره میاد روزی که به وزن طبیعی خودم برگردم؟ کورتون نخورم؟ فکرشم نمی کردم پفک و قهوه بشه ارزوم