یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت28-دوباره هرگزنه

فردا برای بوفه مدرسه ماکارونی درست می کنم....بچه ها دوست دارن هرچند که من باید 6صبح پاشم....این یک ماهی که بچه ها امتحان داشتن و من نمی رفتم بوفه دلم براشون تنگ شده بود..اونا منو خاله ،خانم...یا مهدیه جون صدا می کنن...رازهاشونو بهم می گن....وقتایی که نارحتم دورم جمع میشن و سعی می کنن با دست انداختن همدیگه منو بخندونن....اونا به من اعتماد می کنن و ازم می خوان حرفاشونو گوس کنم....من واقعا دوستشون دارم....فردا روز جدیدیه....

....

به هیچ پسری  اونقد بها نخواهم داد تا با احساسم بازی کنه....من آقای "ک"رو فراموش می کنم و سعی می کنم تا با آدم جدیدی آشنا بشم....کسب که ناراحتی منو درک کنه و بهم احساس امنیت بده.....

.........

باید سرکار دومم جدی و موقر رفتار کنم...نباید بذارم کسی دردای منو بفهمه ....نباید داغون بشم.....میرم استخر و باشگاه....من یه زن تنهای مستقلم

یادداشت 27-هنوز نه

احساس می کنم کشش ندارم تا برای زندگی بجنگم....دو شیفته کار می کنم...از نظر مالی و روحی حمایت نمی شم....پدر بالای سرم نیست و تازه دارم با یه بیماری هم دست و پنجه نرم می کنم....همیشه در این ترس به سر می برم که کسی رازهای منو بفهمه...می ترسم ساده و دم دستی بشم ....می ترسم همه بفهمن که من آسیب پذیرم ...به لحظات تنهایی احتیاج دارم تا با خودم خلوت کنم ....تا دوباره بتونم روی پاهای خودم بیایستم ...تا بتونم خشمم رو کنترل کنم....به شدت تنها و ضعیف شدم و کسی هم نیست تا آرومم کنه....فک کنم وقتی سنت میره بالا این توقع ازت میره که دیگه محتاج کسی نباشی.....من هنوز بزرگ نشدم....اگه جای من بودین چیکار می کردین؟؟

یادداشت 25-روی پاهای خودم

تا حالا 214تا کتاب خوندم اما هنوزم قوی نیستم...موقع استرس گریه ام می گیره...وقتی سرکارم و باهام بد حرف میزنن بغض می کنم ...همه بهم میگن خانم گریان....من باید چیکار کنم تا قوی تر بشم؟می خوام که دیگه گریه ام نگیره   ....می خوام یه زن مستقل باشم و از عهده مشکلاتم بر بیام....می خوام روی پاهای خودم وایسم....

************

یه آقایی به اسم آقای'ک'از من خوشش اومده....واو....چ رومانتیک...اینو خودش بهم نگفته یکی از  همکار های خانمم گفته...حس عجیبیه ازینکه مورد توجه باشی....ولی بنا به دلایلی من الان تحویلش نمی گیرم...نمی خوام سوژه ملت بشم از بس که آقای 'ک'ضایع بازی در آورد. ....راستی شعر و داستانمم داره چاپ میشه و کتابم در سرتاسر کشور پخش میشود...

من با آقای 'ک'چیکار کنم؟کجدار و مریض؟ فراموشش کنم؟محل بهش نذارم؟ روی پاهای خودم بیایستم و به ازدواج فکر نکنم؟؟؟ نمیدونم....ولی پسر جذابیه و فک کنم یه احساسایی بش دارم