یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت

غصه ی من مامان رو پیر کرد

حالا بعضی وقتا توی جملاتم از کلماتی مث "وقتی جوون بودم" یا "وقتی سالم بودم" یا "وقتی لاغر بودم" استفاده می کنم...ادم چه راحت می تونه پیر بشه...


بعد یک ماه اولین موی سفیدی که توی شقیشه ام درومده بود رو با قیچی بریدم....

شاید بشه پیری رو دور زد...

وقتی موهام سیاه بود...وقتی خوشگل بودم...وقتی راه می رفتم...وقتی می خندیدم...

نذار این جمله ها بیان توی دهنت

یادداشت

پول...مساله مهم بشریت

اگه پول داشتم چی می شد

اگه پول داشتم کجا بودم

اگه پول داشتم می خندیدم؟

اگه پول داشتم زندگی چه شکلی بود؟

اگه پول داشتم قلبم اروم می گرفت؟

پول... ادم باید مث میمون برگرده روی درختا

یه جا خوندم وقتی دانشمندا ارزش پول رو به میمون ها یاد دادن..اولین موارد دزدی و فحشا در اونها پدیدار شد...پول..شمشیر دو لبه که هیچکس نمی تونه بگه چیز بدیه

یادداشت

کی می دونه چی میشه..شاید فردا همه چیز عوض شد..بهم زنگ زدن و گفتن جایزه نفر اول مسابقات نویسندگی رو گرفتی..شاید کورتون دزش اومد پایین...شاید ورم معده ام خوب شد...شاید 20کیلو رو کم کردم...شاید یه ادم خوب گیر اوردم و لطف کردم و باش ازدواج کردم.شاید مشهور شدم در جهان...شاید یه شب راحت خوابیدم..شاید دیگه یاد این روزا نیفتادم....شاید معجزه بشه...3سال قبل که عمل کردم خیری که یهو پیداش شد(رییس بیمارستان)و هزینه عمل منو داد حالا در اثر کرونا فوت شده...سالم بود...اما من هنوز زنده ام...به خدا امید داشته باش...منتظر یه تماس مهمم

.


یادداشت

مث خل ها وقتایی که حالم بده به مامانم وصیت  می کنم..

مامان کتابامو بده کتابخونه عمومی

فرشایی که بافتم رو برای خودت خرج کن

جهازی که برام خریدی رو بده به عروسای فقیر

وصیت می کنم همیشه...می دونم خوب بشم همشو یادم میره و حاضر نیستم یه تیکشو به کسی بدم...من از همه ی ادما جون دوست تر و مال دوست ترم...فک کنم اگه بمیرم و بفهمم وسایلم افتاده دست این و اون یه بار دیگه بمیرم

یادداشت

تعجب می  کنم از آدم هایی که قدر سلامتی شونو نمی دونن...همو نفرین می کنن میگن الهی درد و مرض بگیری...سرطان بگیری...بیماری لاعلاج بگیری...وقتی اینا رو می شنوم تموم موهام سیخ میشه...آیا به درد کشیدن عزیزانشون فکر می کنن؟

یادداشت

باور داری ممکنه هر لحظه ورق برگرده؟ من هر سال پاییز بدنم مثل آهنربا میشه...بیماریم تکون می خوره و یه کش و قوس به خودش میده....قبلا درد پریودی رو دوست داشتم اما الان سندروم پیش از قاعدگی برای من برابره با جا به جا شدن هورمونا و تشدید علائمم...لذت نمی برم از زنانگیم...اگه سالم بودم هر روز پریود می شدم

یادداشت

پنج تا مسابقه داستان نویسی شرکت کردم...دارم پیشرفت می کنم روی نوشتم...5تا داستان کوتاه از گذشته ها....به نظرم بهتر از گذشته ها می نویسم...قبلا خوب نبود..شاید به خاطر اینه 10ساله دارم خاطرات روزانه

می نویسم و یه جورایی ناخواسته تمرین نویسندگی کردم

یادداشت

پنج تا مسابقه داستان نویسی شرکت کردم...دارم پیشرفت می کنم روی نوشتم...5تا داستان کوتاه از گذشته ها....به نظرم بهتر  می نویسم

یادداشت

امید...ترس...زندگی...مرگ...درد...سلامتی

زن بودن چقدر ظرافت می خواد....بعد از 15ماه کورتون خوردن  از قیافه خودم توی اینه بدم میاد...دختر توی

اینه20کیلو اضافه وزن داره ..تموم صورتش ورم کرده...و چشماش گریونه...دختر توی اینه شاد نیست...و چقدر بده یک زن شاد نباشه

یادداشت

یکم بهتر شدم ...نسبت به اون وضع افتضاحی که داشتم...الان تا 4بعدازظهر ضعف دارم بعدش داره بهتر میشه...حالا 6روز شده...از دز 20

به نظر نمی تونم روی کمک مریم حساب کنم...پیگیز حال من نیست..براش مهم نیست..بهم میگه من اون مریم سابق نیستم...امروز به مامان نگفتم نجاتم بده...کاش ناگهان معجزه بشه...برم 5سال قبل و دیگه دختر سرکشی نباشم...تموم زندگی من آه و حسرت فرا گرفته

یادداشت-استخوون توی گلو

4روزه برگشتم دز20....ضعف دستام خوبه...روون نفس می کشم اما پاهام ضعف داره...20کیلو اضافه وزن-فشار خون بالا...نمی دونم این قصه به کجا میرسه...

شنبه ی قبل من و مامان با چه سختی رفتیم تهران دکتر....اما جواب نگرفتیم....خدا ازت نگذره دکتر....اگه همون 3سال پیش بعد عملم اندازه 5میل بهم کورتون می دادن الان به فاک عظما نمی رفتم...واقعا کارای بعضی از اطبا حکایت استخوون توی گلوئه

یادداشت-شیطان

گاهی حس می کنم مث شیطان رجیمم...همش دارم مامان رو وسوسه می کنم....می گم شاید تو انقد نماز می خونی خدا منو اینجوری کرده تو رو ازمایش کنه....شاید اگه به خدا بگی دیگه بهت ایمان ندارم من خوب بشم...

میگه حتی اگه بمیری هم نمازمو ول نمی کنم....

من یه شیطان درون دارم....نمی دونم چرا کارا و فکرای شیطانی اینقد منطقین و کارای مثبت و حکمت گونه ی خدایی بر اساس احساس می چرخه....به خودم می گم مهدیه عین شیطون نباش...عین روباه نباش...نقشه نکش...بس کن...اما مگه توی کله ام می ره

یادداشت-نظر تو بر نگردد

امروز انقد پاهام ضعف داشت نتونستم دو قدم راه برم ....با مامان لباس پوشیدم برم پیاده روی...اما پاهام ضعف داشت برگشتم خونه....

این حال بد الان من تقصیر پاییزه....از پاییز متنفرم....هر سال منو چپه می کنه...ولی خداییش بعد جراحیم هیچ وقت به این شدت نبود...برای وام  فرش اومدن بازدید....بهم وام بدن کارگاه بزنم...مامان می گه وام بگیری فرشتو کی می خره؟کی میاد پیشت اموزش ببینه...چجوری پس بدی؟کی ضامنت میشه؟ 

میگم مامان می خوای وام نگیرم اصن؟

میگه نه مثلا گفتم اینا رو!!!!

اگه بشه...در کنار آموزش فرش کلاس نویسندگی هم میذارم....به همراه کلاس نقاشی کودکان...یا ازینکارای باحال....قبلا توی ناخوداگاهم بهش فکر کرده بودم....اموزش هنر و صنایع دستی....

یا رب نظر تو بر نگردد

یادداشت114-شکر

یه وقتایی هست حالت بده....اونقد بد که دلت می خواد تموم بشه همه چیز چون بدجور گره افتاده به کارت....

یه وقتایی از حال بد توکل می کنی...توسل می کنی....به هرچیزی ایمان میاری...مومن میشی

..کافر میشی...فقط به شرطی که دردت تسکین پیدا کنه....

دیشب خواهرم گفت....پارسال که تو و شوهرم دعوا کردیم ما جایی رو نداشتیم بریم...توی سرمای زمستون جلوی بانک خوابیدیم......

خیلی معذرت می خوام....به خاطر همه چیز...اگه تو تسکین پیدا می کنی نفرینم کن....ببخشید که اینقدر بد بودم....ببخشید که بد بودم.....

گاهی گریه می کنم و میگم چی شد که اینجور شد....شاید دیگه نمی کشم...امیدوارم خدا دوبارع معجزه کنه