مامان به خدا میگه...اون پیرمردی که اونجا نشسته(اشاره به بالا)
کاش فرشا فروخته بشه دوا و درمون کنم....ازین وضع فلاگت انگیز....چاقی...و مشکلات بیشتر خلاص بشم....شدن آینه دق....برای چی بافتم اصن....ای پیرمرد ...نشستی بیکار؟بفروششون دیگه