یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت

مامان به خدا میگه...اون پیرمردی که اونجا نشسته(اشاره به بالا)

کاش فرشا فروخته بشه دوا و درمون کنم....ازین وضع فلاگت انگیز....چاقی...و مشکلات بیشتر خلاص بشم....شدن آینه دق....برای چی بافتم اصن....ای پیرمرد ...نشستی بیکار؟بفروششون دیگه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد