یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشتی برای همراز-قسمت اول

همراز

میدونی زرنگ بازی چیه؟؟اینکه ولت کنن به امون خدا تا خودت یه راه نجات پیدا کنی یا بمیری...اکثر اوقات فکر میکنم اون بهم یه قولی داده ..که حالمو خوب میکنه.. ولی می گم اینا شاید همش یه توهم شیرینه...

همراز

پریشب موهامو از ته زدم .. از ته ته...تیغ کردم در واقع...همیشه دلم می خواست این کارو بکنم...می دونی چی؟؟حتما میگی دوباره زده به سرت...اره...ولی این کارو کردم تا به خودم دل نبندم ..تا به زندگی چنگ نزنم...تا فک نکنم خوشگلم...تا امید پیدا نکنم به چیزی..اره ...من دیوونه ام..یه دیوونه رها شده

حالا شبیه بیمارای مبتلا به سرطان شدم که دیگه خوشگل نیست...دیگه مویی نیست تا شامپو بخوره...واکس و شونه بره بهش...دبگه مویی نیست تا مشکی بودن چشم و ابروتو به رخ بکشه و بعدش واست خواستگار بیاد...

همراز

فرشم رو کم می بافم...چون ضعیف شدم...شبا می ترسم بخوابم...چون دوباره صبح میشه و من مجبورم دارو بخورم و بین امید و نا امیدی دست و پا بزنم .  

همراز می دونی قصه من شبیه چیه؟؟

شبیه یه داستان معروف مربوط به یکی از الهه های یونانه....وقتی خیانت کرد زئوس دستور داد ببرنش به یه کوهی  و دست و پاهاشو ببندن...بعد هر صبح به یه عقابی می گفت بره و ذره ذره جگرشو بخوره ...صبح تا شب کار عقابه همین بود...صبح که میشد الهه زندانی دوباره جگرش در میومد و باز روز از نو روزی از نو...واسه همین من از روزای پیش رو می ترسم

همراز

دوباره پشتم جوش زده...فراوون...به خاط دارو...دیروز و امروز ماست موسیر خوردم باعث شد دوباره جوشا برگردن... 

همراز

به نظرت زندگی شیرینه؟؟من واقعا خسته ام...خسته ام...خسته ام....یه جایی خوندم جایی که امید نباشه جهنمه...دارم دست و پا میزنم همراز ...من پا خوی راهی گذاشتم که جز سایه چیزی نیست...

همراز 

کاش به اندازه زمان یه "باش"شدن فردا چشم باز کنم و ببینم هیچ مشکلی ندارم....

همراز 

برام دعا کن



نظرات 1 + ارسال نظر
نگاه پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 23:56 http://negahekohestan.blog.ir/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد