یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت 80-ورطه

از بس فس فس کردم و نفسم تنگ بود تموم گلوم و دماغم درد گرفته...

جدیدا آب و غذا توی گلوم گیر می کنه که این یعنی خیلی بده....سر کارگر جدید با من بده و راه براه یه چیزی بارم می کنه....عوضی...

"اون "خیلی بیشعور و عوضیه...چون صندوقدار شیفت صبح رو خیلی تحویل می گیره و جواب سلام منو نمیده آشغال

چیکار کنم چیکار کنم چیکار کنم

نظرات 1 + ارسال نظر
نگاه شنبه 31 فروردین 1398 ساعت 00:01 http://negahekohestan.blogsky.com

ماهی منم خیلی وقتا همچین حسی دارم مخصوصا وقت خواب ینی انگار این نفسه نه میره نه میاد هی تلاش میکنم ولی فایده ای نداره...
اندازه شما شدید نیست ولی خیلی اذیتم میکنه بعضی وقتا هم از شدت تنگیه نفس از خواب میپرم گاهی از شدت تپش قلب بیدار میشم...نمیدونم بنظرت چیکار کنم خیلی اذیتم میکنه... همیشه هم از پهلو باید بخوابم وگرنه از خواب میپرم رفتم دکتر قلب گفت مشکلی ندارم
بنظرت چیکار کنم؟! یا همین که میگی انگار تو گلوت گیر میکنه منم اینطوریم
خوشحال باش تعجب نکن چون اگه با اون میرفتی زیر یه سقف بعد همچین چیزی ازش میدیدی دیوانه کننده بود خوشحال باشه پیش ازین که گرفتار بشی شناختیش دختر خوب

مرسی بابت حرفات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد