یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت10-زمانی برای زندگی دوباره

بعضی وقتا مغز قدرت تفکر و تصمیم گیری خودشو از دست میده ....نمونش امروز من....

من لیسانس دارم....150تا کتاب خوندم....مینویسم....15سال درس خوندم....ولی وقتی جواب سی تی اسکنمو نشون دکتر دادم و اون گفت باید جراحی بشی.....فکرم کشید به اون خانومه که میگفت تو فالت میبینم یه لا الله الا الله دارین و یکیتون تا قبل عید می میره....من و مامان امروز به این نتیجه رسیدیم که اون ممکنه من باشم!

چقد همه چی پیچیده بهم....اعصابم خورده....تا حالا جراحی نداشتم....دکتر گفت با جراحی 90درصد خوب میشی و دیگه قرص نمیخوری...اما من میترسم

مامان پرسید مهدیه از وقتی پسرخاله اش مرده اینجوری شده...به خاطر شوک

دکتر گفت نه این بیماری مادرزادیه...و ممکنه در هر سنی بروز کنه....یه جورایی شبیه رماتیسمه

و مامان در پیاده رو به من اعتراف کرد پدر و عمه ات هم  رماتیسم داشتن....که البته عمه ات مرد....

اوضاع عجیبیه....من بیمارم....ولی مامان و مریم طوری بهم ریختن که باید بشینم و دلداریشون بدم....مامان سنی ازش گذشته و طاقت شنیدن خبر بد رو نداره اونم بعد از فوت بابا بزرگ و سعید....

حالا سوال اینجاست که واقعن من می میرم؟!

پ.ن:قمر در عقرب....زمان در انتظار...سال بد.....حوادث کوتاه ....روح و روان آشفته....بیکاری...فرش به فروش نرفته.....زمانی برای زندگی دوباره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد