یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت4-تغییر خود

به این فکر میکنم که ای کاش میشد با یه چوب جادویی آدما رو اونجور که دلمون میخایم عوض کنیم....آه ای کاش بشه

سنگ صبور(موجودی خیالی در ذهن من):چیه باز ؟غمگین و افسرده؟!شتر و پتر؟وارفتی؟ها؟جون بکن....

من:چیه؟عصبی هستی؟

سنگ:نه تورو که میبینم یاد غم و غصه هام میفتم،دریغ از یه خنده،بنال ببینم چه مرگته....

من:حوصله ندارم،رجوع کن به دو تا خط ابتدایی

سنگ:هان ،چوب جادو رو میخای؟چرا زودتر نگفتی پ؟!ببین چوب جادو فعلن دست هری امانته اگه با عصای موسی کارت راه میفته میتونه واسه یه روز اجاره اش بدم؟میخای؟

من:آره بده

عصا رو میچرخونم رو همه ی کسایی که میشناسم و آرزو میکنم همشون بهتر و عالی باشن....

مامان:مهدیه،دختر،چرا نشستی اینجا؟آبرومو بردی!ببین امشب دوتا جلسه ی خیلی مهم دارم که باید حتما پیش بره پس بهتره برای شام منتظر نباشی....

من:باشه

مریم:مهدیه....اه این چیه پوشیدی؟خجالتم میاد به کسی بگم تو خواهرمی...ببین امشب اجرای کنسرت دادم بمون تو خونه و مواظب پاپی باش(مثلا سگش)

به نظر میرسه که من در دنیای بهتر بهتر هم جایی ندارم....چون متعلق به هیچ دنیایی نیستم.....معلق در فضا....

سنگ:چی شد پس؟برگشتی؟

من:خوشم نیومد...ترجیح میدم همینی باشم که هستم....البته فعلن....

میخام خودمو تغییر بدم ...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد