یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت3-کله ای که بوی قرمه سبزی میدهد

عقاید و باورها....

مثل دوست داشتن نوع خاصی از غذاست....

به طور مثال من از قرمه سبزی متنفرم چون سبزه و بو میده ولی اگه این عقیده مو به کسی که قرمه سبزی دوست داره بگم در واقع به عقایدش توهین کردم چون از نظر اون خورشت خوشرنگه و فوق العاده اشتها برانگیز.....

پس من عقاید خودمو برای خودم نگه میدارم و به عقاید دیگران هم احترام میذارم.....این چیز سختیه؟

سالهاست که با این مساله دست به گریبانیم...هممون....اغلب اوقات درمونده میشم چون نمیدونم باید چیکار کنم....آیا دست دادن ساده که هیچ قصد و مرضی هم پشتش نیست واقعا کار زشتیه؟ اونقد که بخوایم بعدش عذاب وجدان بگیریم؟آیا دیدن اینکه دو نفر با عشق همو میبوسن و تو به عنوان نفر سوم نمیری که تذکر بدی چون اونجا یه مکان عمومیه کار بدیه؟آیا لبخند زدن کار بدیه؟البته اگه بهمون نبندن که مریض جنسی هستیم؟آیا پیروی کورکورانه کار درستیه؟من سعی میکنم از این موضوعات فرار کنم چون  بازتاب های بدی داره...چون ذهنمون تار عنکبوت بسته و مردیم قبل از اینکه بدونیم.....نمیخام نا امید شم پس میگم بالاخره با این احساسات ضد و نقیضم کنار میام باید صبر کرد.....

پ.ن:جمعه آفتابی-هوای عالی-صدای ساز همسایه ی بالایی-صدای پرنده-تمیز کردن اتاقت-فلسفه بافی -و زندگی که همچنان ادامه داره...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد