یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت

بعضی غذاها داغش خوشمزه تره مث سوپ...بعضی ها سردش مث کوکو یا کتلت

جایی خوندم علف هرز وجود نداره بلکه جایی که رشد می کنه ممکنه ازش علف هرز بسازه...مثلا یه گل رز وسط دشت کاکتوس یه علف هرزه...یه درخت میوه وسط باغچه سبزیجات علف هرزه...یه دختر حساس بین یه خانواده ی دیوونه علف هرزه...

علف هرز زندگیت نباش...بذار باد تورو با خودش ببره

یادداشت

از وقتس دوباره بیماری برگشته تموم مسئولیت های خونه افتاده روی دوش مامان...براش ناراحتم که وقتق غذا می پزه و من می خورم به جای تشکر گریه می کنم...

ماهی می دونستی اینجوری میشه؟نه بخدا نمی دونستم....

ماهی ارزوت چیه

-یا خوب بشم یا بمیرم....حد وسط نمی خوام

زندگی چقدر حقیره

یادداشت

بیا بنویسیم رو درخت-رو زمین -رو تن پرنده

روز هفتم دز20....الحمدالله ...گوش شیطون کر امروز ضعف ندارم....البته فشار اینا بالاست ها

استرس هایی دارم...ازینکه کورتون داره منو خراب تر می کنه....اینکه چشامو نابود کرد و هر وقت می خوردم شل میشه پر و پاچه ی چشمم....اینکه صورتمم ضعف داره....اینکه تحمل نداشته باشم....اینکه بزن به جاهای حیاتی تر...اینکه چقدر از پاییز متنفرم چون هر سال که از راه میرسه حال من بدتر میشه....

چقدر دلم می خواد بدنوسابقمو بدست بیارم و اینهمه باد و بروت و ورمم بخوابه...دزم کم بشه...شاد باشم...مامان رو به مرگ نگیرم...

جدیدا مامان میگه می خواد فرار کنه...من چقدر آشغالم

یادداشت

داستانی سکسی می خونم ولی انگار نه انگار...حالی به حالیم نمیشه....انگار دارم کتاب درسی می خونم....

خونه ی ما انرژی منفی داره....غروباش دلگیره...بی روحه...چندشه...خرداد میریم جای دیگع...یکی از فانتزی هام اینه یه ادم فضایس منو بدزده و ببره سفینه اش.... روم ازمایش اتجام بده و بیماری منو بکشه بیرون....تا این حد رویا پرداز

یادداشت

بیا سریال کره ای ببینیم...توی اینستاگرام بچرخیم....ضعف بدنمون که رفت بریم باشگاه 20کیلو کم کنیم...بیا خوب بشیم ماهی...بیا از پریودی و حال بد سرماخوردگی لذت ببریم...بیا بریم یه مرغ درسته رو روی ذغال کباب کنیم...بیا تموم لباساس دراور رو بشوریم.بیا صبر کنیم تا 2ماه بشه و باط دز دارو رو کم کنیم...بیا بخندیم...بیا چرت و پرت بگیم...بیا شال ببندیم دور کمرمون تا باریک بشه...بیا پولکی با چایی بخوریم...بیا کتاب بخونیم...بیا به بارون نگاهرکنیم...بیا عطر کاه و یونچه رو با لذت ببریم توی وجودمون...بیا وقتی سگای ولگرد می دوان دنبالمون فرار کنیم...بیا یه گربه از توی کوچخ رو به فرزندی قبول کنیم...بیا بد نباشیم...بیا قصه بنویسیم

.بیا سیب زمینی بی رگ باشیم...بیا به هیچی فکر نکنیم...بیا بخوابیم...بیا قول ندیم که فردا چیکار کنیم..بیا بریم توی شالیزار بدوایم...بیا سبزی خوردن بخریم...بیا پولک ماهی رو بگیریم...بیا کتاب بچینیم توی کتابخونه...بیا قرصامونو سر وقت بخوریم...بیا دعوا کنیم و بگیم همش تقصیر تو بود...بیا توی صورت هم تف کنیم...بیا گریه کنیم...بیا بالن آرزو هوا کنیم..

بیا نامه بندازیم توی رودخونه...بیا بریم کنار صخره ی کنار رودخونه بشینیم...بیا دستای همو بگیریم...بیا ابروهامونو پر کنیم...بیا شام رژیمی بخوریم...بیا زندگی کنیم

یادداشت

چای تلخ بعدازظهر...صداس بچه ها توی کوچه...دیدن برگ درختا که داره زرد میشه...احساس نزدیک شدن پاییز ...هورت وشیدن سوپ داغ داغ در روزای سرد سرد

من مثل شیطونم....درست به همون وسوسه کنندگی

همش درحال گول زدن هستم...ماهی شیطون نباش

راستی چرا من هیچ پسری رو اغوا نمی کنم؟برام آسونه...ولی متاسفانه حوصله شو ندارم....

یادداشت

مژه هام بلنده...دوستشون دارم...ابروهام کشیده و پر پشت و سیاهه...دوستشون دارم....استعداد نویسندگی دارم...زاویه فک دارم...چاق و تپلم...لبام خشگل و سکسیه...

راستی از وقتی دارو می خورم دیگه احساس نیاز جنسی نمی کنم...عجیبه دارم مقطوع النسل میشم

یادداشت

غصه ی من مامان رو پیر کرد

حالا بعضی وقتا توی جملاتم از کلماتی مث "وقتی جوون بودم" یا "وقتی سالم بودم" یا "وقتی لاغر بودم" استفاده می کنم...ادم چه راحت می تونه پیر بشه...


بعد یک ماه اولین موی سفیدی که توی شقیشه ام درومده بود رو با قیچی بریدم....

شاید بشه پیری رو دور زد...

وقتی موهام سیاه بود...وقتی خوشگل بودم...وقتی راه می رفتم...وقتی می خندیدم...

نذار این جمله ها بیان توی دهنت

یادداشت

پول...مساله مهم بشریت

اگه پول داشتم چی می شد

اگه پول داشتم کجا بودم

اگه پول داشتم می خندیدم؟

اگه پول داشتم زندگی چه شکلی بود؟

اگه پول داشتم قلبم اروم می گرفت؟

پول... ادم باید مث میمون برگرده روی درختا

یه جا خوندم وقتی دانشمندا ارزش پول رو به میمون ها یاد دادن..اولین موارد دزدی و فحشا در اونها پدیدار شد...پول..شمشیر دو لبه که هیچکس نمی تونه بگه چیز بدیه

یادداشت

کی می دونه چی میشه..شاید فردا همه چیز عوض شد..بهم زنگ زدن و گفتن جایزه نفر اول مسابقات نویسندگی رو گرفتی..شاید کورتون دزش اومد پایین...شاید ورم معده ام خوب شد...شاید 20کیلو رو کم کردم...شاید یه ادم خوب گیر اوردم و لطف کردم و باش ازدواج کردم.شاید مشهور شدم در جهان...شاید یه شب راحت خوابیدم..شاید دیگه یاد این روزا نیفتادم....شاید معجزه بشه...3سال قبل که عمل کردم خیری که یهو پیداش شد(رییس بیمارستان)و هزینه عمل منو داد حالا در اثر کرونا فوت شده...سالم بود...اما من هنوز زنده ام...به خدا امید داشته باش...منتظر یه تماس مهمم

.


یادداشت

مث خل ها وقتایی که حالم بده به مامانم وصیت  می کنم..

مامان کتابامو بده کتابخونه عمومی

فرشایی که بافتم رو برای خودت خرج کن

جهازی که برام خریدی رو بده به عروسای فقیر

وصیت می کنم همیشه...می دونم خوب بشم همشو یادم میره و حاضر نیستم یه تیکشو به کسی بدم...من از همه ی ادما جون دوست تر و مال دوست ترم...فک کنم اگه بمیرم و بفهمم وسایلم افتاده دست این و اون یه بار دیگه بمیرم

یادداشت

تعجب می  کنم از آدم هایی که قدر سلامتی شونو نمی دونن...همو نفرین می کنن میگن الهی درد و مرض بگیری...سرطان بگیری...بیماری لاعلاج بگیری...وقتی اینا رو می شنوم تموم موهام سیخ میشه...آیا به درد کشیدن عزیزانشون فکر می کنن؟

یادداشت

باور داری ممکنه هر لحظه ورق برگرده؟ من هر سال پاییز بدنم مثل آهنربا میشه...بیماریم تکون می خوره و یه کش و قوس به خودش میده....قبلا درد پریودی رو دوست داشتم اما الان سندروم پیش از قاعدگی برای من برابره با جا به جا شدن هورمونا و تشدید علائمم...لذت نمی برم از زنانگیم...اگه سالم بودم هر روز پریود می شدم

یادداشت

پنج تا مسابقه داستان نویسی شرکت کردم...دارم پیشرفت می کنم روی نوشتم...5تا داستان کوتاه از گذشته ها....به نظرم بهتر از گذشته ها می نویسم...قبلا خوب نبود..شاید به خاطر اینه 10ساله دارم خاطرات روزانه

می نویسم و یه جورایی ناخواسته تمرین نویسندگی کردم

یادداشت

پنج تا مسابقه داستان نویسی شرکت کردم...دارم پیشرفت می کنم روی نوشتم...5تا داستان کوتاه از گذشته ها....به نظرم بهتر  می نویسم

یادداشت

امید...ترس...زندگی...مرگ...درد...سلامتی

زن بودن چقدر ظرافت می خواد....بعد از 15ماه کورتون خوردن  از قیافه خودم توی اینه بدم میاد...دختر توی

اینه20کیلو اضافه وزن داره ..تموم صورتش ورم کرده...و چشماش گریونه...دختر توی اینه شاد نیست...و چقدر بده یک زن شاد نباشه

یادداشت

یکم بهتر شدم ...نسبت به اون وضع افتضاحی که داشتم...الان تا 4بعدازظهر ضعف دارم بعدش داره بهتر میشه...حالا 6روز شده...از دز 20

به نظر نمی تونم روی کمک مریم حساب کنم...پیگیز حال من نیست..براش مهم نیست..بهم میگه من اون مریم سابق نیستم...امروز به مامان نگفتم نجاتم بده...کاش ناگهان معجزه بشه...برم 5سال قبل و دیگه دختر سرکشی نباشم...تموم زندگی من آه و حسرت فرا گرفته

یادداشت-استخوون توی گلو

4روزه برگشتم دز20....ضعف دستام خوبه...روون نفس می کشم اما پاهام ضعف داره...20کیلو اضافه وزن-فشار خون بالا...نمی دونم این قصه به کجا میرسه...

شنبه ی قبل من و مامان با چه سختی رفتیم تهران دکتر....اما جواب نگرفتیم....خدا ازت نگذره دکتر....اگه همون 3سال پیش بعد عملم اندازه 5میل بهم کورتون می دادن الان به فاک عظما نمی رفتم...واقعا کارای بعضی از اطبا حکایت استخوون توی گلوئه

یادداشت-شیطان

گاهی حس می کنم مث شیطان رجیمم...همش دارم مامان رو وسوسه می کنم....می گم شاید تو انقد نماز می خونی خدا منو اینجوری کرده تو رو ازمایش کنه....شاید اگه به خدا بگی دیگه بهت ایمان ندارم من خوب بشم...

میگه حتی اگه بمیری هم نمازمو ول نمی کنم....

من یه شیطان درون دارم....نمی دونم چرا کارا و فکرای شیطانی اینقد منطقین و کارای مثبت و حکمت گونه ی خدایی بر اساس احساس می چرخه....به خودم می گم مهدیه عین شیطون نباش...عین روباه نباش...نقشه نکش...بس کن...اما مگه توی کله ام می ره

یادداشت-نظر تو بر نگردد

امروز انقد پاهام ضعف داشت نتونستم دو قدم راه برم ....با مامان لباس پوشیدم برم پیاده روی...اما پاهام ضعف داشت برگشتم خونه....

این حال بد الان من تقصیر پاییزه....از پاییز متنفرم....هر سال منو چپه می کنه...ولی خداییش بعد جراحیم هیچ وقت به این شدت نبود...برای وام  فرش اومدن بازدید....بهم وام بدن کارگاه بزنم...مامان می گه وام بگیری فرشتو کی می خره؟کی میاد پیشت اموزش ببینه...چجوری پس بدی؟کی ضامنت میشه؟ 

میگم مامان می خوای وام نگیرم اصن؟

میگه نه مثلا گفتم اینا رو!!!!

اگه بشه...در کنار آموزش فرش کلاس نویسندگی هم میذارم....به همراه کلاس نقاشی کودکان...یا ازینکارای باحال....قبلا توی ناخوداگاهم بهش فکر کرده بودم....اموزش هنر و صنایع دستی....

یا رب نظر تو بر نگردد