داستانی سکسی می خونم ولی انگار نه انگار...حالی به حالیم نمیشه....انگار دارم کتاب درسی می خونم....
خونه ی ما انرژی منفی داره....غروباش دلگیره...بی روحه...چندشه...خرداد میریم جای دیگع...یکی از فانتزی هام اینه یه ادم فضایس منو بدزده و ببره سفینه اش.... روم ازمایش اتجام بده و بیماری منو بکشه بیرون....تا این حد رویا پرداز