یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار
یادداشت 24

یادداشت 24

یادداشت های روزانه+داستان دنباله دار

یادداشت 61-خانه عنکبوت

من و "اون" دیگه حتی به هم سلام  نمی کنیم....امروز بعد از 10 روز بالاخره اومد ....به همه سلام کرد جز من....چقدر ازش بدم اومد....چقد ناراحت شدم....چقد فراموش کردن سخته.....

تنهام تنهام تنهام تنهام....ادم وقتی مریض باشه همیشه یه مانعی هست تا نتونه به آرزوهاش فکر کنه....احساس می کنم جایگاه من در محل کار مثل خانه ی عنکبوت سست و متزلزل شده.....چقد از همه چیز متنفرم.....کاش می شد دیگه سر کار نرم...کاش دیگه درد نکشم...کاش برم یه جای خیلی دور....مامان میگه ببرمت امامزاده شفا بگیری.....من دلم برای خودم می سوزه چون هیچکسو ندارم که دلش برام بسوزه....چقدر تنهایی ادامه دادن

نظرات 2 + ارسال نظر
نگاه دوشنبه 12 فروردین 1398 ساعت 23:10 http://negahekohestan.blogsky.com

کارهات از حرفات مهمتره

نگاه دوشنبه 12 فروردین 1398 ساعت 04:35 http://negahekohestan.blogsky.com

ماهی! چرا این حرفو میزنی؟ چرا باید کسی دلش برات بسوزه؟ همه دوستت دارن! خودتم همین کارو بکن دست از دلسوزی برای خودت بردار شروع کن به محبت.... منم همینکارو برای خودم میکنم دست کم حس خودم بهتره الآن شادتر از قبلم... شاید یه مدت سخت باشه تغییر رویه دادن اما کم کم تاثیر خوبشو میبینی تفاوت رفتار دیگرانو با چشمای خودت میبینی
میفهمم که حتما شرایط تو متفاوته و من نمیتونم درک کنم تو الان چقدر احساس تنهایی میکنی اما باور کن دنیا محل زندگی یه عده آدمه که دور هم جمع شدن تا تنهایی زندگی کنن همه همینطورن ولی ما خودمونو داریم و قبل ازون خدارو
ماهی ...! دوستت دارم! چون به من یاد میدی قوی باشم ممنونم که انقدر قوی هستی دلم میخواد منم مثل تو باشم با اینکه از من کوچیکتری ولی خیلی فوق العاده ای

مرسی عزیزم....خوشحالم که نوشته های ناامیدانه منو می خونی و بهم امید میدی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد